سوسياليسم نياز واقعى بشريت امروز است!
کيانوش نصيرى

جامعه طبقاتى اگرچه تاريخى کهن دارد اما هميشه نبوده و هميشه نخواهد ماند. نظام طبقاتى زمانى شکل گرفت که بشر بيشتر از نيازش بدست آورد و عده اى براى تصاحب آن از جوامع اوليه جدا شدند و بر آنها بصورت قدرت و نوعى دولت حاکم شدند. تدريجا طبقات شکل گرفت و اين تاريخ با رشد انسان کارکن و ابزار توليد پيشرفته تا سرمايه دارى امروز آمده است. اما غليرغم تغيير نظامهاى مختلف اجتماعى يک چيز ثابت مانده است و آن استثمار انسان از انسان است که سرمايه دارى آن را به اوج رسانده است.

در دنياى امروز سرمايه داران بر کره خاکى حکومت ميکنند. دولتها و سياست و فرهنگ و ارتش و همه چيز در اختيار آنهاست. جنگ بين سرمايه داران نيز براى تصاحب سود بيشتر يک گوشه اين واقعيت است. جنگى که همواره در تاريخ بين طبقات حاکم وجود داشته و همواره ستم ديدگان گوشت دم توپ و قربانى ميدانهايش بوده اند. جنگ سرد بين غرب و شرق هم همين بود. جهان سرمايه دارى بسركردگى آمريكا و تئوريسنهاى مزدورش زمانى فروپاشى نظام بلوك شرق را دستمايه تبليغات مضحک برعليه سوسياليسم قرار دادند. بطوريكه آنرا پيروزى جهان سرمايه دارى و بازار آزاد و دموكراسى و حقوق بشر بر سوسياليسم قلمداد کردند. آنها نصف حقيقت را گفتند. راست بود که بازار آزاديها و بلوک غرب بر حكومتهاى بلوک شرق و نظم بسته و و تك حزبى و از نظر اقتصادى کمى متفاوت فائق آمدند. اما حقيقت مهمتر اينبود که اين بلوک سرمايه دارى بود و نه سوسياليسم. اگر ميشود اوباما را "سوسياليست" ناميد حتما ميشود برژنف و استالين و غيره هم سوسياليست ناميد!

امروز ديگر همه ميدانند آن تبليغات پوچ بوده است. در بوق کردن "پايان تاريخ" چقدر مسخره بوده و کسانى که پرچمدار اين تبليغات شنيع شدند چقدر مسخره تر بودند. در حاليكه نابودى بلوك سرمايه دارى دولتى شرق را بايد در نارسايى و كم و كاستهاى سيستم سرمايه دارى دولتى جستجو كرد نه در پيروزى دنياى سرمايه دارى بر سوسياليسم! اما طولى نکشيد که قوانين و واقعيتهاى موجود اين نظام خود را با بحرانهاى اقتصادى سهمگين در پهنه جهان سرمايه دارى شان داد. نشان داد که نه فقط سرمايه دارى نظام برتر بر سيستم سوسياليستى نيست و سيستم طبقاتى نميتواند ناجى بشر باشد٬ نه فقط اين نظام با آرزوها و آرمانهاى ديرين بشريت در تضاد است٬ بلکه اين نظام اساسا ضد آنست.

دراين سالها تناقضات سرمايه دارى و بحرانها تنها با جنگ و فقر و استثمار بيشتر جواب گرفت. بلوك شرق تمام شد اما اينها دست ازسر ما کارگران برنداشتند. براى گمراه نمودن ذهن بشريت و غالب بودن سيستم خود دست به مبارزه بر عليه دوستان و فرزندان "نامشروع" خود از جمله بن لادن ها و مقابله با اسلام سياسى شدند. همان اسلامى که روزى خودشان از قبر بيرون آوردند. انواع كنفرانسهاى صلح اعراب و اسرائيل راه انداختند اما هر روز فلسطين و مردمش بدبخت تر شدند. گفتند قصد دارند  حكومتهاى توتاليتر عربى در منطقه را اصلاح کنند. همان حکومتهائى که گردن ميزنند و حقوق بشر محترم صدايش درنمى آيد! گفتند ميخواهند بالاخره در قرن ٢١ زنان دراين کشورها صاحب راى شوند و مثلا رانندگى کنند اما طالبانها در هر گوشه از جمله در دمکراسى آنها رشد کردند. ١١ سپتامبر بهانه اى شد تا لشكركشى به منطقه خاورميانه از جمله عراق و افغانستان شروع شود تا آمريکا بتواند سرش را بالاى آب نگهدارد. هدف آنها نهايتا همانا تثبيت سرمايه دارى٬ منحرف و منکوب کردن مبارزه طبقاتى و تداوم خشن تر استثمار انسان از انسان به شيوه جديدش بود.

اما عليرغم اين همه جنگ و دروغ اين اهداف تحقق نيافت و بحرانهاى موجود در نظام سرمايه دارى فروکش نکرد. آمريکا نه تنها نتوانست به اهداف خود برسد بلكه بحران اقتصادى امروز دنيا را در آستانه فلاکت و نابودى بيشترى قرار داده است. امروز نياز انسانها براى رهايى از استثمار انسان از انسان بصورت شديدتر ادامه دارد واين مبارزه بناچار و لاينقطع تا رهايى از اين نظم طبقاتى ودموكراسي واقعي ورعايت حقوق انساني واز بين بردن اپارتايد نزادي وجنسي در سرتاسر جهان ادامه خواهد يافت. برقرارى سوسياليسم چيزى ماوراى اين واقعيت تاريخى بشرى نيست. سوسياليسم محصول مبارزه طبقاتى و انقلابى طبقه کارگر است. نه خود بخود مى آيد و نه کسى ميتواند خود بخود شکستش دهد. سوسياليسم واقعيت و نياز انساني براى پيروزى بر نظام آپارتايد طبقاتى و نژادى و جنسى است. سوسياليسم و کمونيسم در يك كلمه محو استثمار انسان از انسان است. سوسياليسم مبارزه واقعى با هر گونه قيودى است که به دست و پاى انسان امروز بسته شده است. به زبان ساده سوسياليسم تحقق رهايى بشريت از قيود جامعه طبقاتى است. سوسياليسم تحقق مالكيت اجتماعى بر ابزار توليد و بهره ورى همه انسانها از مواهب ثروت جامعه است.

سوسياليسم حاكميت يک طبقه بر طبقه ديگر و يا حاكميت "ملتى" بر "ملتى" ديگر و يا حاكميت جنسى بر جنسى ديگر نيست٬ سوسياليسم حاكميت بشر بر سرنوشت خويش است. در سوسياليسم جدايى انسانها براساس عقايد٬ مذهب٬ جنسيت و مليت پايان مى يابد. در سوسياليسم انسان محور مناسبات اجتماعى و قوانين و فعاليت بشر است. بنابراين در چنين نظامى انسان با تمام ابعاد وجودى خود در حال پيشرفت و شكوفايى است. سوسياليسم راه پيروزى انسان بر همه موانع موجود امروز است. بايد براى برپائى سوسياليسم جنگيد. همانطور که نظامهاى طبقاتى کهن نابود شدند٬ سرمايه دارى اين پيشرفته ترين نظم طبقاتى٬ بايد توسط انقلاب کارگرى نابود شود. سوسياليسم عملى است و محصول تلاش طبقه کارگر عليه بنيادهاى اين نظام. سوسياليسم نياز واقعى بشريت است و واقعيت دست يافتنى است. *